خاطرات شهدا

    زیباترین خاطره من از راهیان نور

    دو روز بود که به منطقه ی عملیاتی رسیده بودم و من جز خاک و سختی و گرما چیزی حس…
    خاطرات شهدا

    شاهکار الاغ!

    پس از عملیات کرخه نور احساس شده بود که دشمن آماده پاتک است، بچه‌های تخریب تعدادی مین ضد تانک ام…
    خاطرات شهدا

    ۱۰خاطره از شهدایی که زنده شدند

    گفتم «نه. خودتون که مى دونید. وضعیت من غیر عادیه. از مرگ برگشته ام. معلوم نیست وضعم چطوریه. خودتون که…
    خاطرات شهدا

    این نان را نمی شود خورد؟!

    محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود. در چادر بودم که از…
    خاطرات شهدا

    مادری که دیگر ماهی نخورد!

    مادری که دیگر ماهی نخورد! گفت: مادرجان بیا ناهار بخوریم پرسید: ناهار چی داریم مادر؟ مادر گفت: باقالا پلو با…
    دکمه بازگشت به بالا